
فریدون فراهانی
پژوهشگر دکتری طراحی شهری، کارشناس ارشد معماری
روایتهای شورانگیز بیگانگان از شهرهای ایرانی همواره امری رایج در تاریخ بوده و بر شهرت شهرهای ما در جهان افزوده است. برای نمونه صفت نصف جهان، برای اصفهان ریشه در همین روایتها دارد و تکرار آن، نام اصفهان را مانند یک برند، تا فرسنگها آنسوتر از مرزهای ایران بردهاست.کنتس مادفون روزن سوئدی( 1369) در سفر خود به اصفهان، در سال 1313 خورشیدی، چنین روایت میکند: «مسجدهای بیشمار بزرگ به رنگ آبی روشن، پلهای قشنگ و خیابانهای فراخ پردرخت، خارجیان را شیفته و مفتون خود میسازند. این آثار شاهد بزرگی و عظمت کشور ایران در گذشته و در دوران حکمرانی شاه عباس یکم صفوی، بر این سرزمین بوده است. یک ضربالمثل ایرانی میگوید: اصفهان، نصف جهان است و ضربالمثل دیگر میگوید: اگر اصفهان نمیبود، شاهکار آفریدگار ناقص میبود.»
پیترو دلاواله(1348: 288) نیز که در عصر شاه عباس صفوی به ایران آمده، تهران را شهری بزرگ، پهناورتر از قزوین، با باغ های بس بزرگ میوه و نهرهای پهن و باریک و کوتاه و دراز برای آبیاری باغات و خیابانهای پر از درختان چنار پربرگ و تنومند و زیبا یافته است تا جایی که میگوید: من باید واقعا تهران را شهر چنار بنامم.

اما اگر با خود صادق باشیم ستایشهای خارجیان، بیش از آنکه اهمیت میراث گذشته و مسئولیت ما در حفظ هویت شهری را یادآوری کند، نوعی غرور همگانی در ما ایجاد کردهاست. حالآنکه اگر صفاتی مانند نصف جهان برای اصفهان، یا چنارستان برای تهران در گذشته، میتوانست در برندسازی آنها موثر باشد، اما امروز حکایت دیگری است و فاصله میان گذشته و اکنونِ شهرهای ایرانی کار برندسازی را با چالشهای جدی مواجه ساختهاست.
به هرحال، مشاهدات و برداشتهای خارجیان از اوضاع پیشین شهرهای ما میتواند تصویری روشن از گذشته را ترسیم کند. به ویژه اینکه بسیاری از این روایتها همراه با تصاویری از فضاهای شهری، بناهای تاریخی، منظر طبیعی، انسانها، آداب و رسوم، پوشاک و ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی هستند و طرحهای پاسکال کست، مادام دیولافوا، فلاندن، فرد ریچاردز و …از آن جملهاند.

این موضوع پس از اختراع دوربین عکاسی فراگیرتر شد و در نخستین سالهای رواج هنر عکاسی، اسناد با ارزشی از شهرهای ما توسط خارجیان به یادگار ماند که ارزش آنها امروز بیش از گذشته مشخص شده و بسیاری از مناظر ثبت شده در آنها امروز از میان رفتهاند.
از شاخصترین این یادگارها، عکسهای ارنست هولستر[1] از اصفهان است که اوضاع سالهای افول این شهر را روایت میکند و در اینباره مینویسد: «ایران و اصفهان در آستانه یک تحول فرهنگی قرار گرفتهاند و از چند سال پیش به این طرف بسیاری از عوامل بیگانه اغلب به سبک اروپایی دارند در این کشور نفوذ میکنند. عمارتهای کهن، عادات و آداب و رسوم تدریجاً از بین میروند بهطوریکه تا چند سال دیگر آنچه را که شاردن و تاورنیه به وصف آوردهاند پیدا نتوان کرد. از این گذشته طی دوران اقامتم فرصت یافتم از منظرهها و ساختمانها و میدانهای جالب عکسبرداری کنم و خوشحالم که این عکسها یادگاری از بسیاری از عمارتهای کهن است که بعدها خراب شدند و از بین رفتند.(تبریزنیا تبریزی، 1384: 74)

ورود عکاسی به ایران در اواخر دوران قاجار سبب شد که عکسهای آن زمان، افزون بر ثبت اوضاع کالبدی محیط، گاه راوی نابسامانیهای زندگی شهری نیز باشند.زیرا در این دوران،جامعه ایران بحرانهای زندگی شهری را در مقیاس تازهای تجربه میکرد و حتی شهرهای بزرگ ایرانی هم وضعیت مطلوبی نداشتند. این اوضاع در عکسهای مانده از آن زمان دیده میشود و ردپای مشکلاتی مانند اختلاف طبقاتی، فقر، کمبود خدمات رفاهی شهری، فساد و نابسامانیهای اجتماعی را در آنها میتوان جستجو کرد.
مادام ژان دیولافوا( 1376: 168) که در سال 1881م.(دوران ناصرالدین شاه)به ایران سفر کرده، برخی مشاهدات خود را هنگام ورود به تهران اینگونه روایت میکند: «داخل دروازه (تهران) شده از مقابل گمرکچیان عبور کردیم و راه محله اروپاییان را پیش گرفتیم. اکنون ناچاریم که از بازارهای طولانی عبور کنیم که عرض آنها بیش از چهارمتر نیست و در میان آنها هم جابهجا چالههایی هست که به قنات آبهای مشروب اتصال دارند. گداها و اطفال در روی تودههای زباله و کثافات، هیاهویی به راه انداختهاند و الاغها با بارهای علف سبز، راه رفت و آمد عابرین را مسدود کردهاند و با اسبان و چرخهای درشکه تماس پیدا کرده و به یکدیگر تنه میزنند و گاهی هم الاغها با بار به زمین میخورند و صاحبان آنها کلمات ناشایستی به زبان میآورند. سگها در زیر پای حیوانات، پایمال میشوند و صدای گوشخراش آنها بلند میشود.صاحبان چهارپایانِ تنه زننده و تنه خورده، با هم گلاویز شده، دشنامهای رکیکی رد و بدل میکنند و با مشت به سر و کله هم میکوبند.»
همچنین سرپرسی سایکس( 1363: 209) که از 1893 تا 1918م. به دفعات در ایران بوده و بارها ناصرالدینشاه را ملاقات کرده، از قول خواهر خود چنین روایت میکند: «خواهر من در کتاب خود راجع به طهران مینویسد: باید اعتراف کنم که از دیدن طهران، پایتخت ایران، تا حدی امید من به یأس مبدل شد. دروازههای طهران، از دور از نظر رنگآمیزی تا حدی فریبنده ولی از نزدیک، فوقالعاده بدقواره و بدشکل است…محله اروپاییان نسبتا تمیزتر از سایر محلات میباشد ولی باز، کثافت کوچهها و وفور سگ، انسان را خسته میکند.»
این توصیفها از شهرهای ایران و به ویژه تهران قاجاری، نشان از اهمیت کیفیت محیط و اوضاع زیستی شهرها در برندسازی از آنها دارد. به عنوان آخرین نمونه، روایت دکتر فوریه، پزشک ویژه ناصرالدین شاه را از تهران می خوانیم که او هم از نابسامانی های پایتخت قاجار گلایه میکند:«کوچهها و محلات، تنگ و پرپیچ و خم است و جمعیتی که چندان پاک و پاکیزه هم نیستند در هرقدم در رفت و آمدند…، در محلات قدیمی بازار، آب در وسط کوچهها در جوی تنگ کم عمق سرپوشیدهای جاری است و هرچند قدمی، سوراخ گشادی در آن ترتیب دادهاند که هر خانه از آنجا آب میبرد و اکثر اوقات اشیاء آلوده خود را هم در آنجا میشویند. به علاوه، کثافات کوچه و راه هم از همانجا داخل آب میشود. با این وضع، حال آبی که مردم بدبخت دور از مرکز تهران مینوشند معلوم است که چیست.» (فووریه، 1366: 228و 230)

جمع بندی
روایتهای خارجیان از شهرهای ما نکات قابلتاملی را در ابعاد زیر آشکار میسازد که تحلیل آنها برای برندسازی شهری معاصر سودمند خواهد بود:
- ارتباط شهرها با طبیعت
- کیفیت کالبدی و فضایی
- تأکید بر شناسههای هویت شهری
- اوضاع فرهنگی و اجتماعی
- امکانات و خدمات زیستی در شهرها
